Web Analytics Made Easy - Statcounter

دکتر «مهدی خواجوی» رییس انجمن گوش، حلق و بینی امروز سه شنبه در حاشیه شانزدهمین کنگره بین المللی انجمن علمی جراحان گوش، گلو، بینی، سر و گردن به خبرنگار علمی ایرنا اظهار داشت: اندام تولید صدا حنجره است. در آناتومی حنجره انسان، دو پرده صوتی وجود دارد که مانند یک ساز بادی و یک ساز زهی تولید صدا می کنند. به این معنا که ارتعاش در این پرده ها مانند ساز زهی و عبور هوا از فضای تنگ پرده های صوتی مانند ساز بادی تولید صدا می کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


وی ادامه داد: برای تولید صدا، این دو لبه پرده های صوتی باید کاملا آزاد و بافت نرم و ارتعاش پذیری داشته باشد. بر همین اساس، هرگونه تغییر در این پرده ها به دلیل عفونت، التهاب، آسیب هایی که در اثر ضربه های خارجی یا ضربه های صوتی وارد می شود، تحریک مداوم مانند استعمال دخانیات یا آلودگی های هوا، تحریک شدن توسط اسید معده یا وجود ضایعاتی مانند تومورها باعث ایجاد اختلال در صدا می شود.
به گفته وی، دو مفصل بسیار ظریف هم در حنجره وجود دارد که برای صحبت کردن و نفس کشیدن وارد عمل می شوند. اگر عضلات یا اعصابی که به این مفصل ها عصب می دهند و آنها را به حرکت در می آورند خوب عمل نکنند، صدا تغییر می کند.
رییس انجمن علمی جراحان گوش، گلو، بینی در ادامه اظهار داشت: این تغییر صدا، یکی از شایع ترین نشانه های سرطان حنجره است به ویژه زمانی که سرطان روی تارهای صوتی باشد بنابراین افرادی که سن بالا داشته و استعمال دخانیات دارند باید حتما گرفتگی صدا را جدی بگیرند.
خواجوی، توجه به گرفتگی صدا و تشخیص به موقع علت آن را عامل پیشگیری از بین رفتن صدا عنوان کرد و افزود: اگر سرطان حنجره در همان مراحل اولیه تشخیص داده شود می توان به خوبی آن را درمان کرد بدون این که حنجره به طور کامل برداشته شود.

**ایران همپای سایر کشورهای جهان در روش های نوین درمانی
وی درباره روش های درمانی نوین در جراحی سروگردن به خبرنگار ایرنا گفت: در گذشته زمانی که بیماری مبتلا به سرطان حنجره می شد جهت درمان و پیشگیری از پیشرفت بیماری، حنجره به طور کامل برداشته می شد و فرد صدای خود را از دست می داد. در حالی که امروزه از روش های محافظه کارانه استفاده می شود و از طریق کاشت پروتز، درمان صورت می گیرد.
وی یادآور شد: ایران همپای کشورهای جهان در تمامی جراحی های گوش، حلق و بینی و سروگردن پیشرفت داشته است به طوری که امروزه جراحی وجود ندارد که بتوان گفت در فلان کشور انجام می شود و در ایران نه.
خواجوی افزود: یکسری جراحی های خاص هم در جهان انجام می شود که به دلیل عدم دسترسی دست به آن نقطه، نیاز به ابزار های خاصی مانند ربات داردکه خوشبختانه با ورود ربات ابن سینا به عرصه پزشکی، پرونده جراحی های باز بسته شده است. امیدواریم در آینده نزدیک و با گسترده شدن این نوع درمان در بیمارستان ها، جراحی هایی بدون استرس و نوین داشته باشیم.
شانزدهمین کنگره بین المللی انجمن علمی جراحان گوش، حلق و بینی امروز سه شنبه ( ششم آذر ) در مرکز همایش های رازی آغاز و تا نهم آذرماه ادامه دارد.

      

منبع: اکوفارس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ecofars.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اکوفارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۷۰۷۰۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند

  عصمتی در نخستین شب از برنامه، مثنوی زیبایی را درباره پدرش خواند که کارگر معدن بوده است. این شعر به‌سرعت در فضای مجازی چرخید و مورد توجه قرار گرفت. گفته می‌شود این شعر بیش از دو میلیون بار دیده و به اشتراک گذاشته شده است. از عصمتی که به واسطه این استقبال از شعرش، به‌عنوان شاعر برگزیده مردمی‌ برنامه «سرزمین شعر» انتخاب شد، دو کتاب «بی‌چشمداشت» در انتشارات شهرستان ادب و «بریل‌های ناگزیر» در نشر ناهونته منتشر شده است. با این شاعر نابینا و موفق گفت‌و‌گو کرده‌ایم و او درباره زندگی خود و سختی‌هایش گفته است. 

در ابتدای گفت‌وگو از خودتان و زندگی‌تان بگویید و این‌که چگونه درگیر بیماری و سپس نابینا شدید؟
من متولد روستای شوریده سرخس هستم که کار اغلب مردم آن کشاورزی و دامداری است. در نزدیکی روستای ما، روستای دیگری است به نام معدن‌ آق‌دربند که در آن یک معدن زغال‌سنگ وجود دارد. پدر من در این معدن استخدام شد و ما به این روستا مهاجرت کردیم و من بزرگ‌شده این روستا هستم. تا بهمن ۱۳۶۵ و در زمانی که کلاس پنجم دبستان بودم، به بیماری مننژیت مبتلا شدم و کارم به بیمارستان کشید. در اثر این بیماری به افت بینایی دچار شدم و ظرف پنج، شش ماه، بینایی من از ۱۰۰ به صفر رسید و همین مسأله باعث شد که خانه‌نشین شوم و در این مدت پیگیر روند درمان هم بودیم اما افاقه‌ای نکرد و دکترها مرا جواب کردند. بعد از این‌که بحث ادامه تحصیل در مدارس نابینایان پیش آمد، خودم در ابتدا مقاومت می‌کردم، چون حاضر به پذیرش این جریان نبودم و نمی‌توانستم بپذیرم که دیگر نمی‌توانم ببینم. من آن زمان رادیو زیاد گوش می‌کردم و یک بار که با یک نابینای موفق در رادیو مصاحبه می‌کردند، انگیزه ادامه تحصیل در من به وجود آمد. در حقیقت یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند. آقای دکتر گلزاری در برنامه جنگ جوان هر هفته یک شخصیت موفق را به برنامه می‌آورد. یک روز با آقای دکتر مسعود گلچین که دانشجوی نابینای دکترای جامعه‌شناسی بود، مصاحبه کرد. وقتی این مصاحبه را می‌شنیدم، مادرم هم در کنارم نشسته بود و چای می‌خوردیم، مادرم به من گفت تو هم می‌توانی مانند این فرد موفق باشی و آنجا بود که این قضیه را پذیرفتم و تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم؛ البته مدرسه نابینایان مشهد امکانات شبانه‌روزی نداشت و برای ما که از شهرستان آمده بودیم، امکان درس خواندن در این مدرسه نبود برای همین به مدرسه شهید محبی تهران رفتم و تا سال دوم دبیرستان در آنجا بودم و سوم و چهارم دبیرستان را در مشهد خواندم و بعد در دانشگاه بیرجند قبول شدم و تا مقطع کارشناسی ارشد ادبیات درسم را پیش بردم. جالب این است که ۱۴ سال بعد در یک همایش ویژه دانشجویان و دانش‌آموختگان نابینایان موفق در شیراز همین آقای دکتر گلچین را ملاقات کردم و وقتی این جریان را برایش تعریف کردم، خیلی برایش جالب بود. 

با شرایطی که داشتید احتمالا درس خواندن برای‌تان خیلی هم سخت بوده است؟
شروع کار در مدارس نابینایان برای من خیلی سخت بود چرا که من خط بریل بلد نبودم و همزمان باید این خط را یاد می‌گرفتم و درس را هم گوش می‌کردم. وقتی هم که خط را یاد گرفتم، دستم کند بود و به سرعت بچه‌هایی که تا کلاس پنجم بریل خوانده بودند، نمی‌رسیدم ولی کم‌کم با ممارست زیاد این قضیه برایم عادی شد. در دانشگاه هم در سال اول کار برای نابینایان خیلی سخت می‌شود چرا که منابع درسی به خط بریل نیست و باید جزوات را از بچه‌ها بگیریم و بدهیم به گویندگانی که جزوات را بخوانند. یادم هست سه ضبط صوت به خوابگاه دانشجویان برده و در اتاق‌ها توزیع کرده بودم و دوستان همان طور که یادداشت‌برداری می‌کردند، می‌خواندند یا جزواتی که در دانشگاه‌های دیگر صوتی شده بود، تهیه می‌کردیم. به این صورت خوراک مطالعاتی خود را تهیه می‌کردیم.

خود من چند گزارش درباره کتابخانه‌های نابینایان تهیه کرده‌ام و در آنها همیشه نابینایان از کمبود منابع ادبی یا متون دانشگاهی و درسی گلایه داشته‌اند؛ برای حل این مشکل چه کاری می‌شود کرد؟
شاید یکی از ساده‌ترین کارها این است که منابعی مشخص شود. استادان معمولا منابع مختلفی را معرفی می‌کنند و دانشجویان مجبورند آن منبع استاد را تهیه کنند که امکان دارد، به نسخه صوتی یا بریل تبدیل نشده باشد. اگر چند منبع مشخص از طرف وزارت علوم برای درس‌های مختلف مثلا  گلستان، حافظ و...مشخص شود، راحت‌تر می‌شود این منابع را ضبط کرد‌ یا دانشجویانی که این درس‌ها را ضبط و به نسخه صوتی تبدیل کرده‌اند، راحت‌تر می‌توانند آن منابع را با هم تبادل کنند. البته امروزه با پیشرفت فناوری و پیام‌رسان‌های موجود، سایت‌های زیادی هستند که کتاب‌های درسی و غیردرسی زیادی به صورت صوتی در آنها وجود دارد اما باز هم نیاز به صوتی شدن منابع بیشتر و در اختیار قرار گرفتن آنها ا‌حساس می‌شود.

در مشهد کتابخانه ویژه معلولان وجود دارد؟
در مشهد کتابخانه مرکزی مشهد که به تازگی هم افتتاح شده است، بخش ویژه خط بریل و هم کتاب صوتی و همچنین کتابخانه دکتر شریعتی دانشگاه فردوسی و آزاد، بخش کتابخانه گویا هم با چند هزار عنوان کتاب داریم در این زمینه شکر خدا. در سال‌های اخیر دسترسی به کتاب‌های صوتی راحت‌تر و بیشتر شده است.

از این بگویید که شعر و شاعری چگونه برای شما آغاز شد؟
همان سال‌هایی که تهران بودم حوالی سال دوم با راهنمایی معلمان نابینا و به‌خصوص یکی از آنها که شاعر بود، به شعر علاقه‌مند شدم. شاید یکی از دلایلش، آن همه دوری از خانواده و دلتنگی بود. از اول مهر تا پایان اسفند به ما اجازه مرخصی نمی‌دادند و این غربت، دوری از خانواده باعث شد برای خودم چیزهایی بنویسم. ضمن این‌که اندوه نابینایی برای من بیشتر بود، چون نابینایی برای من پیش آمده بود و نسبت به بقیه بچه‌ها که عمدتا نابینای مادر‌زاد بودند، پذیرفتن آن برایم سخت‌تر بود. همه این مسائل دست‌به‌دست هم داد که بنویسم؛ ضمن این‌که رادیو هم زیاد می‌شنیدم و اطلاعاتم زیاد بود. همان زمان انشای من نسبت به بقیه بچه‌ها خیلی بهتر بود و مورد تشویق معلمان ادبیات قرار می‌گرفتم، همین اطلاعات عمومی ‌به من کمک کرد و شاید از همان اولین شعری که درباره رنگ‌ها نوشتم، رنگ‌ها برای خودم و برای دیگر دوستان نابینایم ترجمه کردم. البته شعر ساده‌ای بود:
آسمانی رنگ زیبای رجاست
قرمز احساس گل عاطفه‌هاست
شعری بود که می‌خواستم تسکینی برای خودم باشد و ندیدن را این‌گونه جبران و خودم را قانع کنم. وقتی سوم راهنمایی بودم در منطقه ۵ تهران شعرم رتبه آورد و به مرحله استانی راه پیدا کرد و این باعث شد مصمم شوم تا شعر را جدی ادامه دهم. همان مدرسه بخشی به اسم هنرکده داشت که خانم نیک‌پور مسئول آن بود. او خانم معلم شاعری بود که بچه‌های  دارای استعداد ادبی و هنری را شناسایی می‌کرد و برای‌شان کلاس‌ می‌گذاشت. روزنامه اطلاعات در آن زمان صفحه‌ای به نام معلولان داشت که این خانم معلم آثار بچه‌ها را تصحیح و در روزنامه منتشر می‌کرد. اینها باعث شد انگیزه‌های جدی‌تری در من ایجاد شود و وقتی هم به مشهد آمدم، حضور در انجمن‌های ادبی و آشنایی با استاد کاظمی‌ باعث شد کار را جدی‌تر بگیرم.

آیا امروز بین نابینایان، توجه به شعر و شاعری به صورت جدی دنبال می‌شود؟ 
اتفاقا سال گذشته اولین همایش نگاه سپید ویژه شاعران نابینا و کم‌بینا در یزد برگزار شد که شاعران حضور پررنگی در این همایش داشتند و سطح آثارشان هم خیلی خوب بود، به‌ویژه حضور شاعران خانم خیلی پررنگ بود به گونه‌ای که شش نفر از هشت نفر برگزیده، شاعران خانم بودند. معلوم بود با شعر به‌خوبی آشنا هستند و نسبت به گذشته که شاعران نابینا سعی می‌کردند فقط برای خودشان یا به قول معروف برای دل خودشان بنویسند و شعرشان را جایی بازتاب نمی‌دادند؛ الان از آن فضا چند گام جلوتر آمده‌اند و در جشنواره‌هایی اینچنین شرکت می‌کنند و می‌شود انتظار داشت سال‌های بعد شعرهای خیلی خوبی از آنها شنید.

سرزمین شعر و حضورتان در این برنامه بگویید.
سرگروه‌ها در انتخاب افراد تعیین‌کننده بودند و لطف آقای دکتر اکرامی ‌شامل حال من شد و ایشان مرا دعوت کردند و من هم با افتخار پذیرفتم و اولین شعری که در آنجا خوانده شد، شعر «پدرم را خدا بیامرزد» من بود که تجربه شخصی من و شعری درباره پدرم بود که معدن و زغال و دیگر واژه‌هایی را که عمری با آنها زیسته بودم بیان می‌کرد و خدا را شکر با استقبال هم رو‌به‌رو شد.

قبلا فکر می‌کردید مورد پسند مردم واقع شود؟
جاهایی که این شعر را خوانده بودم بازتاب‌های خیلی خوبی دریافت کرده بودم اما نه در این حد، انتظار این‌که این شعر این‌قدر فراگیر شود و بازتاب پیدا کند را نداشتم.شعر دیگری که در این برنامه خواندم، شعر «خودم را می‌بینم با من از راه نگویید» درباره مشکلات معلولان در جامعه بود که این شعر در جامعه معلولان بازخورد خیلی زیادی داشته است و خودم دیده‌ام در مراسم مختلف و معمولا در روز جهانی عصای سپید این شعر را به‌صورت سرود یا دکلمه اجرا کرده‌اند و به قول یکی از دوستان این شعر، شعر ملی نابینایان شده است. یکی از دوستان به من می‌گفت در تاجیکستان بین نابینایان آنجا هم این شعر بازتاب پیدا کرده است.

استفاده از فرصت حضور در رسانه برای طرح مشکلات معلولان 
دوستانی که در این برنامه حضور داشتند، ۶۳ نفر شاعر بودند که شعر‌های عاشقانه و اجتماعی خوبی داشتند و اگر من هم مانند آنها شعر می‌خواندم، کار خاصی نکرده و حرف متفاوتی بیان نکرده بودم در حالی‌که دوست داشتم حرفی از جنس خودم بیان کنم که هم شعر باشد و هم بازتاب‌دهنده جامعه‌ای که به آن تعلق دارم، مثلا شعر سومی که در برنامه خواندم، شعری برای «لویی بریل» بود که واقعا همیشه فکر می‌کنم باید ادای دینی به چنین شخصی که جهان نابینایان را روشن کرده است، بکنم. به آقای دکتر اکرامی ‌گفتم حتی اگر حذف هم بشوم دوست دارم این شعر خوانده شود به این دلیل که می‌خواهم به شخصیتی که سرنوشت نابینایان جهان را عوض کرد، ادای دین کنم. یا شعر قبل از آن که کلا فضای مربوط به معلولان و نابینایان داشت، می‌دانستم اگر این شعر را نخوانم، دوستان معلوم و نابینای من این انتقاد را خواهند داشت که اگر دیگران شعر عاشقانه و اجتماع بخوانند و شما هم همان کار را بکنی، کار خاصی نکرده‌ای در صورتی‌که می‌توانستی در کنار حضورت مسائل ما را هم مطرح ‌کنی و من هم همین کار را کردم. شاید اگر به مرحله بعد می‌رسیدم رباعی‌هایی برای رودکی شاعر نابینا و پدر شعر فارسی می‌خواندم.

چند رباعی از موسی عصمتی
 
گل داده جهان فارسی بعد از تو

برای پرچمدار و پدر شعر فارسی (رودکی جان)
سرگشته و گنگ و مات برگشت امیر
بی‌آن‌همه سور و سات برگشت امیر
آن روز که دلتنگ بخارا بودیم 
با شعر تو از هرات برگشت امیر 
 
آن روز شکوه لحظه‌ها را دیدیم 
ما رنگ خدایی صدا را دیدیم 
از پنجره بسته‌ چشمت در شب
ما معجزه‌ سبز خدا را دیدیم 
 
چون ماه، به سمت آسمان برگشتیم 
چون سرو، به باغ و بوستان برگشتیم 
با نغمه‌ رود بی‌کرانت ای مرد
ما تا لب جوی مولیان برگشتیم 
 
تو آینه را دوباره جاری کردی
با نغمه‌ رود بی‌قراری کردی 
تو سرو بلند فارسی را هر روز 
با شعر و ترانه آبیاری کردی 
 
این سرو بلند و شاد مدیون تو است
این شعر پر از نماد مدیون تو است
هرچند پی‌افکند بنایی چون کوه 
فردوسی پاک‌زاد مدیون تو است
 
در کوه هنوز هم صدایت باقی‌ست 
پژواک تمام لحظه‌هایت باقی‌ست 
در سنگ‌ترین نشانه‌های تاریخ 
دیدیم هنوز رد پایت باقی‌ست 
 
 گل داده جهان فارسی بعد از تو
روشن شده جان فارسی بعد از تو 
هر روز پر از گزاره‌های عشق است 
دستور زبان فارسی بعد از تو
 
با تو غزل و سرود جاری شده است
بغضی که شکسته بود جاری شده است 
آموی زلال فارسی در این دشت 
از جانب پنجرود جاری شده است 
 
حالا غزل و ترانه‌ها رویایی‌ست 
موسیقی رودخانه‌ها رویایی‌ست 
از دشت سرخس تا خجند و پروان 
چون شعر تو، عاشقانه‌ها رویایی‌ست 
 
خوش‌باش که خار سیم‌ها گل شده است 
این مرز، بدل به جاده و پل شده است 
نام همه‌ برادران جانی
تهران و دوشنبه‌جان و کابل شده‌ است 

دیگر خبرها

  • علل شایع پیری زودرس پوست صورت
  • ستاره حریف والیبال ایران VNL را از دست داد
  • کمک فوری / نگذاریم این کودک بیمار بمیرد
  • یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند
  • علائم شایع کم کاری تیروئید را بشناسید
  • کاشت مو بدون جراحی با خواب طبیعی
  • شایع‌ترین علت پیوند کبد در ایران
  • استقلال در تبریز لرزید، هدیه دستیار یحیی به اوسمار! / جدال حنجره‌ها جای زانوها
  • شایع ترین علت پیوند کبد در ایران/ زنگ خطر کبد چرب
  • شایع ترین علت نیاز به پیوند کبد در ایران